جایی خوندم که آدما از نظر حالت روانی توی روان شناسی به چهار دسته تقسیم می شن:
1- اونایی که فکر می کنن خودشون خوب نیستن، و دیگران خوبن
2- آدمایی که فکر می کنن خودشون خوب نیستن، و دیگران هم خوب نیستن
3- آدمایی که فکر می کنن خودشون خوبن و این دیگران هستن که خوب نیستن
4- آدمایی که فکر می کنن خودشون خوبن و دیگران هم خوبن
این حالات اغلب در سالهای اول زندگی ما در ضمیر ناخودآگاه ما شکل می بنده.
حالت اول رو بالفطره همه ی انسان ها وقتی به دنیا میان با خودشون دارند، به خاطر اینکه نوزاد ناتوانه و والدین اش رو توانای مطلق می بینه. واسه همین فکر می کنه خودش بد و ناتوانه و دیگران توانا و خوب
حالت دوم وقتی رخ میده که پدر و مادر به بچه ی کوچیک بی توجهی کنن ونیازهاش رو برطرف نکنند. در این صورت بچه فکر می کنه که خودش بد و ضعیفه و پدر و مادرش هم بدن که نیازهاش رو برآورده نمی کنن. این حالت اگر رخ بده، فرد بزرگ که میشه دیگه نوازش هیچ کس رو قبول نمی کنه، حتی نوازش اونایی که نوازش اصیل دارند رو هم رد می کنه چون اعتقاد داره که همه بدند.
حالت سوم وقتی رخ میده که والدین بچه رو به شدت کتک می زنند و این قدر در حق بچه ظلم می کنند که بچه فکر می کنه که اگه خودش به فکر خودش نباشه دیگه قطعا مرده، واسه همین بچه به این نتیجه میرسه که خودش خوبه و این دیگران هستن که بدند. متاسفانه تمام قاتلین و افراد مجرم توی دنیا ازین دسته هستن. اون ها کلی آدم کشتند و به خودشون صد در صد حق دادند. و این تجاوز هایی که کردند رو حق مسلم خودشون می دونستند (متاسفانه حالت خیلی خطرناکیه).
حالت چهارم که حالت آرمانی هست و در این حالت همون طور که برای خودمون احترام و شخصیت قائل هستیم، برای دیگران هم احترام و شخصیت قائلیم و روابط سالمی رو می تونیم ایجاد کنیم