پيام
+
بي تو ، مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه که بودم !
در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم آيد که شبي با هم از آن کوچه گذشتيم
پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
هزار حرف نگفته
92/10/18
افرااااا
خاطرات زنده شدند...ممنون
هزار حرف نگفته
آسمان صاف و شب آرام/
بخت خندان و زمان رام/
خوشه ماه فرو ريخته در آب/
شاخه ها دست برآورده به مهتاب/
شب و صحرا و گل و سنگ/
همه دل داده به آواز شباهنگ/
يادم آيد : تو بمن گفتي :/
ازين عشق حذر کن !/
لحظه اي چند بر اين آب نظر کن/
آب ، آئينة عشق گذران است/
تو که امروز نگاهت به نگاهي نگران است/
باش فردا ، که دلت با دگران است/
تا فراموش کني ، چندي ازين شهر سفر کن !/
با تو گفتنم :/
حذر از عشق ؟/
ندانم/
هزار حرف نگفته
سفر از پيش تو ؟/
هرگز نتوانم/
روز اول که دل من به تمناي تو پَر زد/
چون کبوتر لب بام تو نشستم/
تو بمن سنگ زدي ، من نه رميدم ، نه گسستم/
باز گفتم که : تو صيادي و من آهوي دشتم/
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم/
حذر از عشق ندانم/
سفر از پيش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !/
اشکي از شاخه فرو ريخت/
مرغ شب نالة تلخي زد و بگريخت !/
اشک در چشم تو لرزيد/
ماه بر عشق تو خنديد/
هزار حرف نگفته
يادم آيد که دگر از تو جوابي نشنيدم/
پاي در دامن اندوه کشيدم/
نگسستم ، نرميدم/
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهاي دگر هم/
نه گرفتي دگر از عاشق آزده خبر هم/
نه کني ديگر از آن کوچه گذر هم !/
بي تو ، اما به چه حالي من از آن کوچه گذشتم/
هزار حرف نگفته
شاهکار از *فريدون مشيري*