اگر تنها ترین تنهایان شوم، باز هم خدا هست. او جانشین تمام نداشته های من است
عشقی فراتر از انسان و فروتر از خدا نیز هست، و آن دوست داشتن است.
دوست داشتن از عشق برتر است و من هرگز خود را از سطح بلندترین قله ی عشق های بلند، پایین نخواهم آورد.
همچون شمع که در گریستن خویش ، قطره قطره می میرد ، ذوب می شوم و محو می شوم و پایان میگیرم.
خدایا به هرکی که دوست می داری بیاموز که عشق بهتر از زندگی کردن است و به هرکی که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر !
خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
تو می دانی که من از میان همه ی نعمت های این جهان ، آنچه را برگزیده ام و دوست می دارم، تنهایی ست.
اگر نمی توانی بالا بروی ، سیب باش تا افتادنت اندیشه ای را بالا برد.
ستایش گر معلمی هستم که چگونه اندیشیدن را به من بیاموزد ، نه چگونگی اندیشه ها را.
اگر شاهد عصر خود و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی ، هرجا که می خواهی باش ، چه به نماز ایستاده باشی ، چه به شراب نشسته باشی ، هردو یکی ست.
همیشه حرف هایی ست برای گفتن و حرف هایی ست برای نگفتن ، ارزش هر کس به اندازه ی حرف هایی ست که برای نگفتن دارد.
انسان نقطه ای است بین 2 بی نهایت ، بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته.
سفر هیچ چیز به جز دلتنگی ندارد ، اما... زندگی به من آموخت ، برای بهتر دیدن عظمت و شکوه هر چیزی باید قدری از آن دور شد.
نه ، من هرگز نمی نالم ، قرن ها نالیدن بس است ، می خواهم فریاد کنم ، اگر نتوانستم ، سکوت میکنم ، خاموش مردن بهتر از نالیدن است.
به 3 چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق . آدمی با غرور می تازد ، با دروغ می بازد و با عشق می میرد.
رفتن همیشه رسیدن نیست ، ولی برای رسیدن باید رفت . در بن بست هم راه آسمان باز است ، پرواز را بیاموز.
در بی کرانه ی زندگی 2 چیز است که افسونم میکند . آبی آسمان که می بینم و می دانم نیست و خدا که نمی بینم ولی می دانم که هست.
دوست داشتن یعنی کوچک کردن دنیا به اندازه ی یک نفر و بزرگ کردن یک نفر به اندازه ی یک دنیا.
زندگی داستان مرد یخ فروش است ، که پرسیدند فروختی ؟ پاسخ داد نخریدند تمام شد.
در نهان به آنان دل می بندیم که دوستمان ندارند و در آشکارا از آنان که دوستمان دارند غافلیم ، شاید این است راز تنهایی ما ...
آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید
بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید
میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است
پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید
موقع کادو خریدن، چرب باشدکادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید
هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید
در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید
گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه
چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید
ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید
لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید
البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای
پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید
حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری
با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید
کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید
در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید
سپاس و ستایش دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری ، هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است و چون به پایان رسد مایه ضرر ، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب ..... از جیب و جان که بر آید ...... کز عهده خرجش به در آید
این ایمیل به نظرم جالب امد ...حتما بخونید اصلا تا حالا فکر کردین مزار این بزرگمرد ایرانی کجاست ؟احتمال قریب به یقین نمی دونید ... تعجبی نداره ! غصه هم نخورید خیلی ها مثل شما هستند از جمله خود من که تا همین چند هفته پیش نمی دونستم و کاملا اتفاقی این موضوع رو فهمیدم امیر کبیر صدر اعظم ایران در زمان ناصر الدین شاه که با دسیسه های یک سری وطن فروش و طماع در حمام فین کاشان به قتل رسید در شهر کربلا در کشور عراق به خاک سپرده شد این که چرا او را به کربلا بردند برای من سوال است و احتمال می دهم برای دور ماندن مردم از مزارش وجلوگیری از تبدیل آن به میعادگاه مظلومان او را از ایران و ایرانی دور کردند و اینکه چطوری در آن زمان جسد این مرد بزرگ رو با امکانات محدود آن زمان به عراق منتقل کرده اند هم باز جای سوال دارد . اما چیزی که بیش از همه مایه شرمندگیست این است که اکثر قریب به اتفاق ایرانیها نمی دانند مزار این اسطوره تاریخ کجاست تا زمانی که روابط ایران و عراق تیره بود و کسی حق سفر به کربلا رو نداشت شاید این ندانستن توجیه داشت ولی امروزه با سفرهای متعدد مردم به عراق و کربلا جای بسی تاسف است که حتی یکی از کسانی که از عراق بر می گردد نمی داند که امیر کبیر هم در آنجا دفن بوده آیا فکر نمی کنید که همین عراقیها به ما خواهند خندید که چطور مردی رو که بسیاری از داشته های امروزمان را مدیون اوهستیم فراموش کردیم؟ من که خودم از خودم خیلی خجالت کشیدم البته من تا حالا به عراق نرفته ام ولی به هر حال وظیفه ام بود به عنوان یک ایرانی که دم از عشق به وطن می زنم بدانم که سرنوشت این مرد بزرگ پس از مرگ چه شد
1- حرف C را در زیر پیدا کنید
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO COOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
2- اگر درمتن بالا C را پیدا کردید، حالا 6 را پیدا کنید.
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999699999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
3- حالا حرف N رابیابید. کمی مشکلتر از قسمتهای بالا میباشد.
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MNMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
این یک شوخی نیست.
اگر قادر بودید که این سه تست را پشت سر بگذارید، شما دیگر هیچ وقت نیاز به دکتر اعصاب و روان نخواهید داشت.
مغز شما عملکرد خوبی دارد و ازبیماری آلزایمر در امان خواهید بود
وقتی نگاهم میکرد تمام وجودم می لرزید ، تنها کسی بود که مرا اینگونه عاشق کرد ، دلم می خواست بدونه که چقدر دوستش دارم اما او همیشه با من سرد و رسمی بود .
به خاطرش به علاقه خیلی ها پشت کردم اما باز هم ...
یک روز به هم برخورد کردیم ، ازم دعوت کرد ، احساس خوبی داشتم ، اون روز خیلی حرف زدیم اما اینبار هم سرد و رسمی ...
سالها گذشت درسمان هم تمام شد ، آخرین باری بود که می دیدمش ، یعنی میدانستم که این آخرین بار است ، آخرین حرف ما فقط یه نگاه بود ...
و در آخر گفت خدانگهدار ...
من رفتم و او رفت ، من با اندیشه او و او با اندیشه فرداها ...
زمانی گذشت با خبر شدم که ازدواج کرده ، میگفتند او دیگر شاد نیست ، نمیدانستم چرا من به تنهایی خود فکر میکردم ...
سالها گذشت او را دیدم ، این بار جسم بی روحش را در مراسم خاک سپاریش ، سردی جسمش مرا یاد سخنانش میانداخت ، حرفهایی سرد و بی روح ...
دیگر نخندیدم از او هیچی به یادگار نداشتم جز یک نگاه ...
دفتر خاطراتش بدستم رسید با اندوهی فراوان آن را ورق زدم ، آخرین نوشته اش مربوط به آخرین دیدارمان بود . خواندم نوشته اش را : امروز برای آخرین بار دیدمش ، چقدر زیبا شده بود ، هم زیبا بود هم مهربان ، وقتی نگاهم میکرد دلم میلرزید ، برق نگاهش نگذاشت بگویم که چقدر دوستش دارم ...
من دیگر به تنهایی خود فکر نمی کنم به غروری که فاصله را رقم زد می اندیشم ...
روزی دختر جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد ، جمعیت زیادی جمع شدند ، قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود ، پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند . دختر جوان در کمال افتخار ، با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت ، ناگهان پسر جوانی جلو جمعیت آمد و گفت : اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست . دختر جوان و بقیه جمعیت به قلب پسر جوان نگاه کردند ، قلب او با قدرت تمام می تپید ، اما پر از زخم بود . قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تکه هایی جایگزین آنها شده بود ، اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نکرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد . در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آنها را پر نکرده بود ، مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فکر می کردند که این پسر جوان چطور ادعا می کند که قلب زیباتری دارد . دختر جوان به قلب پسر جوان اشاره کرد و خندید و گفت : تو حتماً شوخی می کنی ... قلبت را با قلب من مقایسه کن ، قلب تو ، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است . پسر جوان گفت : درست است قلب تو سالم به نظر می رسد ، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی کنم ، می دانی ، هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده ام ، من بخشی از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشیده ام ، گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام ، اما چون این دو عین هم نبوده اند گوشه هایی دندانه دندانه در قلبم دارم که برایم عزیزند ، چرا که یادآور عشق میان دو انسان هستند ، بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده ام اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند ، اینها همین شیارهای عمیق هستند ، گرچه درد آورند اما یادآور عشقی هستند که داشته ام ، امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارها عمیق را با قطعه ای که من در انتظارش بوده ام ، پر کنند . پس حالا می بینی که زیبایی واقعی چیست ؟ دختر جوان بی هیچ سخنی ایستاد در حالی که اشک از گونه هایش سرازیر می شد به سمت پسر جوان رفت ، از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پسر جوان تقدیم کرد ، پسر جوان آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب دختر جوان گذاشت ، دختر جوان به قلبش نگاه کرد ، دیگر سالم نبود ، اما از همیشه زیباتر بود ، زیرا که عشق از قلب پسر جوان به قلب او نفوذ کرده بود ...
-خب شاید بابانوئل این کار رو بکند. - نه، بابانوئل نمی تواند به جایی که خواهرم رفته برود باید این را به مادرم بدهم تا برای او ببرد. -مگر خواهرت کجاست؟ - او پیش خدا رفته، پدرم می گوید که مادرم هم می خواهد به آنجا برود تا او تنها نباشد. انگار قلبم از تپیدن ایستاد! . . .
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.
دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند
اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری
به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد